کاکتوس و من

تو بهتری یا خونه قدیمی مامانبزرگ؟

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۱۷ ق.ظ

چشمامو بستم و خونه قدیمی مامانبزرگ اومد جلوی چشمم. خونه قدیمی مامانبزرگ! همون که دو طرفش ساختمون بود. اون طرف حیاط همیشه مثل یک راز بزرگ بود. اتاق‌های بزرگ و کوچیک. انبار بزرگ تخته چوب‌های عمو. اتاق وسطی که یک زیر زمین وحشتناک داشت زیرش. که همیشه ازش میترسیدیم و تنها اطلاعاتمون ازونجا این بود که یک چاه داره که ممکن هر لحظه خراب بشه و ما بیفتیم تو اعماق زمین و هیشکی نتونه پیدامون کنه. وسط یه حیاط بزرگ بود و یه حوض نقلی و عمیق! آره برای من ٥ ساله خیلی عمیق بود! دلم در ورودی خونه قدیمی رو میخواد، همون موزاییکای اول ورودی.
خونه مامانبزرگ چند سال پیش تو طرح خرابی شهرداری، با خاک یکسان شد. الان همونجا یه زیر گذر ساخته شده و عملا زمینی هم ازش باقی نمونده. یه فضایی بدون جرم زیاد، یعنی تنها جرمی که مونده ازش، مولکول های هواست. و قدرت ذهن! قدرت ذهن برای یاداوری، برای تصور، برای لمس در چوبی با دستگیره طلایی کنده کاری شده.

گمونم اگر قدرت تخیل نبود، خیلی‌ها از جمله من، روانی میشدن.

آره فکر کن! تو نباشی کنارم و من نتونم تصورت کنم. نتونم دست بکشم روی صورتت.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی