کاکتوس و من

پایش شکسته بود، قلبش هم

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ب.ظ

دخترک پایش پیچ خورد افتاد روی زمین. 

پسرک او را اول ندید، کمی گذشت تا فهمید درد قوزک پای زخمی دخترک تا مغز استخوانش میرسد و آتش میزند قلب گنجشگی اش را. فقط نگاهش کرد. حتی برای کمک هم زمانی طول کشید تا برود سمتش. دخترک که دید آخر مورد توجهش قرار گرفته لبخندی زد که پسر بچه قصه ما، برای آن موج مهربانی دلش لرزید. 

توی مغزش داشت تصمیم می گرفت برای گرفتن دست دخترک قدم بردارد که دوستانش از راه رسیدند. 

خندیدند

خندیدند

دخترک تحقیر شد


او هم خندید

دخترک آب شد، شکست. دلش ریخت روی آسفالت زمخت. 



همه این ماجرا چند ثانیه بیشتر طول نکشید، اما دخترک سالها مرد. 

  • هلیا استاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی