بنظرم این بازی وبلاگی یکی از جذابترین و خواستنی ترین بازی های دنیا بود. صفحه اول یا صفحات اول که کسی برای آدم دو خط رو مینویسه انگاری حک میکنه روی قلبت. همین اول برای باعث و بانیش دعای خیر میکنم. خب باید بگم نشستن جلوی قفسه کتاب هام، روی زمین و نگاه کردن به کتاب هام و ورق زدنشون جزو آرامبخش ترین کارای معمولم هست. شاید تعدادشون خیلی نباشه کتابام و فقط در حد یه قفسه ٢.٥*٢ متری باشه ولی برای من یک دنیا به حساب میاد.
امضای روزبه بمانی، ترانه سرا مورد علاقه مجید. بهتره بگم معشوق مجید. خلاصه که درسته اون روز مجید تو جمعیت بلند گفت دوست دارم آقای بمانی و منم حسودیم شد ولی خب جزو اولین نفراتی بود که ما رو یه ما دونست و برامون نوشت "اینجا چراغی روشنه"... خلاصه ک چسبید
نوشته مهدیس، یکی از بهترین رفیقای زندگیم که شاید الان فاصله جغرافیایی داشته باشیم ولی به معنای واقعی دوسش دارم. به حدی خودش و خونواده ش برای من خوب بودن که دلم میخواد بتونم یه روزی جبران کنم.
نوشته متانت، یه الگو زن هست برام از بین تمام زنایی که میشناسم شاید بشه گفت که ابرقهرمان من به حساب میاد. خیلی بیشتر از حدی که خودش بدونه میخونمش و ذره ذره کلماتش برام ارزشمند هست. این کتاب عکاسی و شعر رو هم برام فرستاده بود چون یه کار خیلی کم ارزش براش انجام دادم. اینجور آدمای بزرگ خیلی کم پیدا میشه.
آخری هم که خب کیاناس. صمیمی ترین و دلسوزترین برای من که تو دانشگاه باهاش آشنا شدم و قطعا دوستیمون به همین ٤سال ختم نمیشه. خب تازه پیداش کردم نمیتونم نعمت دوستیش رو از خودم دریغ کنم، شاید خودخواهانه باشه ولی من دو دستی میچسبم بش.
بازم میگم خدا خیر باعث و بانی این حرکت را بدهد، جایش در بهشت الهی :)
من مهدیس رو دعوت میکنم به این بازی وبلاگی. البته با مهدیس ذکر شده در متن متفاوت هست :)) ولی یه دوست خوب وبلاگی عه و عزیز.
و در آخر هم ممنون از دکتر میم که من رو دعوت کرد. دکتر میمی که از ته دل آرزو میکنم کاش برادرم بود. اگر انتهای فامیلیشون هاشمی نداشت میتونستم امید داشته باشم. مهم بخش اولش که یکی هست.