شیرین یلدایی
پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۵۸ ب.ظ
چند شب پیش جشن یلدای روزگارنو بود. آره جشن یلدا باعث شد بعد از چند ماه دوری از اینجا دوباره بیام و بنویسم. در واقع دقیقا خود جشن یلدا که نه! دختری که تو جشن دیدم باعثش شد. شیرین! که حس کنم باز برای ابراز احساساتم احتیاج دارم به کلمات. که هیچی برای من جای کلمات را نمیگیره.
حالا نامهیی مینویسم برای شیرین که اگر دوست داشتید بخونید:
شیرین عزیز!
من تا همین چند روز پیش اسمت رو نمیدونستم. حتی نمیشناختمت. اما تو اون شب، به من امید و عشقی دادی که واقعا بیان کردنش امکانپذیر نیست. باید بگم که وقتی جلوی در ورودی سالن آمفیتئاتر منو شناختی و بهم گفتی که منو تو اینستاگرام دنبال میکنی و نوشتههام رو میخونی حالم رو بسیار خوب کردی. چهرهت رو خوب به یاد دارم. زیبا بودی و آروم. شخصیتت با آرامش عجیبی همراه بود که از صورتت میشد فهمید. اینکه شاید تونسته باشم کوچکترین تاثیر خوبی برات داشته باشم، واقعا خوشحالم میکنه. اما وقتی گفتی که من الگوی تو هستم (احتمالا تو برخی موارد:)) ) راستش خیلی ترسیدم. ترس که نه! باید بگم ذوق توام با هیجان بود که خب نتونستم واکنش نشون بدم. یعنی باید بغلت میکردم اما خب فقط لبخند زدم و تشکر کردم!
شیرین خوب و پر مهر، خیلی از دوستانم همیشه بودن که بابت نوشتههام یا عکسهام من رو تحسین کردن اما به زیبایی و شیرینی (مثل اسمت) کسی اینطور من را به ادامه دادن مصمم نکرده بود. حس کردم من هم میتونم مثل خیلیها موثر باشم. درسته باعث شد مسئولیت بیشتری را احساس کنم روی دوشم. اما آنقدر محبت داشت گفتوگوی خیلی کوتاهمون که باید برات مینوشتم تا بدونی تو هم همونقدر برای من قوت قلب هستی، دختر ناشناختهای که قطعا برای همیشه به یاد دارمت.
با احترام
هلیا
پینوشت: هیچ کجا وبلاگ نمی شود برای من. گاهی بخوان مرا.