حق فرزندی قاب لحظه ها
لبخندی که پهنای صورتم را بعد از شنیدن صدای شاتر دوربین (هم دوربین گوشی هم کنی جانِ عزیزم) در برمیگیرد، شاید که از دیدنی ترین های زندگی من باشد. همان لحظه که عکس هایم ثبت می شود و دلم غش و ضعف می رود که این لحظه ها را با بقیه به اشتراک بگذارم. هر آنچه از انرژی و شادی دارم را توی عکس هایم میچپانم. برایم فرقی نمیکند که بگویند فلانی این عکس را گرفته، فقط دلم می خواهد پخششان کنم. میگذارمشان توی اینستاگرام. بعضی ها را هم اختصاصی برای بعضی اشخاص میفرستم که بفهمد توی آن لحظه یک جور فکرم وصل می شده است به او. نمی دانم چرا وقت هایی که توی دلم حس حالِ خوب غل غل میجوشد، میخواهم که تا میتوانم زیر پای همه بریزم. آنقدر که غم توی دل هیچکسی نماند. و تنها راهی که توانایی انتقال از طریق آن را دارم، عکس هایم است.
این عزیزانِ دوست داشتنی ام، چهارچوب قابِ لحظه ها
- ۹۵/۰۲/۱۰