نقش اول
داستان از این قرار است که من معتقدم وقتی به آدم ها میرسید باید نام کتابی را که در حال خواندنش هستند یا آخرین فیلمی را که دیده اند بپرسید. در مورد من کتاب اثر پایدارتر و طولانی تری دارد اما فیلم هم بی تاثیر نیست. بهتر بخواهم توضیح دهم، باید بگویم اتاق من در حال حاضر بریتانیای کبیر است! تخت و بالش هایم هم دامنه ها و دشت های سرسبز و تپه های کم ارتفاع وِستْ کانتری اند و من آن پیشخدمت متین و موقر خانه ایی اشرافی ام که به سمت سالزبری در حال سفر با ماشین اربابم هستم.
چند روز پیش هم، وقتی در حال تماشای فیلم Room بودم، چند ساعتی مادر فداکار پسر شجاع و زیرکی بودم که روح هر دوشان زخمی شده بود. فکر کنم حتی لحظه هایی هم خود پسر بچه بودم و به دنبال راهی برای نجات زندگی مادرم به وسیله ی قدرت جادویی موهای بلندم.
وقتی به آدم ها میرسید، به جای قضاوت کردنشان، آخرین فیلمی که دیده اند، کتابی که خوانده و خیلی از همین آخرین ارتباط هایشان را بپرسید. شاید که در نقش های خیالی شان حبس شده باشند و توان تمایز دنیایشان و دنیاهای دیگر را از دست داده باشند.
- ۹۵/۰۴/۱۳