چارهیی نیست، دل غم دارد
با حرفهایی که این چند روز از دوستان دور و نزدیک شنیدم گویا این موضوع "از دست دادن انگیزه" پدیدهای واگیر است. تقریبا بازهی سنی وسیعی را هم در بر میگیرد. یعنی نوجوانان تا پدر و مادرانمان دچار این بیانگیزگی شدهاند که خب مانند تمامی مسائل اجتماعی نیاز به تحلیل دارد و عوامل زیادی در آن دخالت دارند. ذهن منِ مهندس صنایع که همیشه کار تحلیل سیستم از وظایف جدانشدنیمان هست به سمت و سوی تحلیل محیط بیرونی و درونی، گرایش پیدا کرد اما عجیب یاد خاطرهیی افتادم.
سال سوم دانشگاه بودیم، برای پروژه درس تحلیل سیستمها موضوع "فرار مغزها" را انتخاب کردیم. شاید دلیلش این بود راهی برای ماندن پیدا کنیم. یا حتی حداقل خودمان را قانع کنیم که بمانیم میشود همه چیز را آباد کرد. تصمیممان هم به نرفتن شد. همه آن جمع حداقل خودمان را قانع کردیم و به نتایج جالبی رسیدیم!
دو سال بعد یعنی امسال، 6 نفر از دوستانم مهاجرت کردند. و من نیز ذهنم برای یادآوری آن دلایل لعنتی برای ماندن، هیچ یاری نمیدهد!