خود شناسی به سبک من
من، یعنی نوشتن. و اگر نوشتن را از یاد ببرم، و اگر در میان کلماتی که از مغزم سرازیر میشوند غوطهور نشوم، گویی از خود دور افتادهام.
من، یعنی خواندن. که اگر شبی، روزی، ساعتی و زمانی چشمانم، لطافت واژهها را لمس نکنند، گویی مردهایی بیش به حساب نمیآیم.
من، یعنی آرامش. به گونهایی که شاید وجودی ترین وجودم، آرام خوانده میشود. که گویی تشویش و اضطراب دورترین منظرهایی اییست که میتوانم تصویر کنم.
من، یعنی رقص. دستها، پاها و پیکرهام بایستی که میان زمین و هوا دائما به سان شاخههای مجنون بید به رقص آیند. که اگر چنین نباشد شاید که از ریشه خشکیده باشم.
من یعنی هزاران هزار حسی، کاری، فعالیتی و دوست داشتن هایی که انجام ندادنشان به مساوات مردگیام خواهد بود. یا شاید زندهگی در اوج مردن. یاد بگیریم در کنار آدمها، خودمان را دوست بداریم. که شناختن خود، همان تلاش برای زندگیست.