باران بوی دیوارهای کاهگلی را بیدار کرده است
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ب.ظ
عشق و درویشی و انگشتنمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
بیشتر از یکماه است که اینجا نمینوشتم. بهتر بگویم به طور کلی کم مینوشتم آن هم فقط برای خودم. واژهگانی را که از مغزم عبور میکردند را تنها در لابهلای دفترهای خاطرات یا دفترچههای یادداشتم پنهان نگه میداشتم. راستش را بخواهید، اگر تلاش کنم که دلیل قانع کنندهایی بیاورم تنها دلیلهایی بیمعنی خواهد بود. دلیلهایی از روی بهانه. پس میگذارم که بیدلیل بماند.
همیشه گوشهگیری دلیلی بر ناراحتی یا وجود مشکلات کمرشکن نیست. گاهی هم آنقدر روزها خوب و آرام میگذرد که میترسی مبادا سرت را از لاک خودت بیرون بیاوری و یکی پشت در ایستاده باشد تا این روزهای آرامش را از تو بگیرد. الان که فکر میکنم دلیلی برای ترسیدن نیست. بد و خوب، بالا و پایین همیشگی ست. پس باید از غار پنهانی بیرون خزید و آمادهی جنگ بود. جنگیدن با انسانها و حتی زندگی. در کلیشهی نبرد زندگی و انسان، این زندگی بوده که همیشه نشان پیروزی را از آن خود کرده است پس این آدمهای اطراف، افکارمان و رفتارمان است که معمولا این نبرد تنبهتن را برایمان تحملپذیر میکند.
حرف زدن دربارهی خیلی مسائل حال آدم را جا میآورد. اما من کسی نیستم که با خاطرات زندگی کنم. همین مرا بس که بسیار از آنها آموختهام. کوله بارم را خیلی سریع جمع و جور میکنم و راه آینده را در سوسوی تاریکی مییابم. بدون دویدن در زندگی، کسی تا به حال دوام نیاورده و احتمالا نخواهد آورد. روزهای زیادی برای خوب شدن حالم دویدهام و شادی واقعی را بدست آوردهام. دوست داشتن، و دوست داشته شدن روشنایی است که این روزها در زندگیام آن را دارم. گاهی آدمهایی در زندگی سر و کلهشان پیدا میشود که به تو یادآور ارزش وجودیات میشوند. حالا این من هستم که با تمام توان به ادامهی راه قدم میگذارم. تا بشوم همان دختر خورشید همیشگی...
** من
معنای این نگاه مردد را
نمیفهمم
لطفا
یکبار دیگر
در لحظهایی که نمیدانم
با بوسهایی من را غافلگیر کن...
نیلوفر لاریپور**
- ۹۵/۰۶/۰۲
dar zemn
LIKE!!!!!! be :باران بوی دیوارهای کاهگلی را بیدار کرده است