به درخواست شما دوست جوان
شاید پیدا شود، یعنی قطعا پیدا میشود جمع هایی که کنار آمدن با اعضا و افرادش برایم خیلی راحت باشد اما آخر قصه، این تنهاییست که تکیه گاهم به حساب می آید. آنقدر تنها بوده ام که دیگر لذت شده است. لذتی بیرون کشیده شده از پسِ عادتی همیشگی و همگانی. ( زیرا که نه تنها من بلکه همه تنهاییم!) و اشتیاقی بی وصف برای ادامه ی آن.
میدانی، کم نیست تعداد آن دسته از افراد که از پسِ سلول شخصی شان بر نمی آیند و خودشان را به در و دیوار نجات می زنند. به اولین نفری که بیابند پناه میبرند. پناهی اشتباه و صرفا برای فرار، که انگار به زور وصله به یک نفر خودت را بچسبانی. وصله ناجوری که باید جدایش کرد، نه با ضرب و صدمه، بلکه با ملایمت!
بارها روزهای طولانی خودم را از دنیای مجازی و غیرمجازی کنار کشیده ام، تنها و تنها برای بازسازی امنیت دیوار کشیده شده به دور خودم. بارها سخت گذشت بر من که بتوانم ارزش ها را حفظ کنم اما فقط می خواهم بگویم، می ارزد. حفظ حریم تنهایی شجاعت میخواهد، باید مرد بود تا بتوان بدون ترس تنهایی را حس کنی و از آن لذت ببری.
پی نوشت: حسابِ عاشقی را از این نوشته جدا کنید، معشوق همان کسی است که در کنارش به راحتی تنهایی را درک کنی، آنکس که خودت باشد کنار خودت. چه حضور داشته باشد، چه نداشته باشد.