کاکتوس و من

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

دغدغه های سنگی

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ب.ظ

همین لحظه و همین ثانیه دلم به طور عجیبی گرفته است. از اتفاق های بد، از زشتی های دنیا، از چیزهایی که دل آدم را واقعا میفشرد. 

همیشه خدا اهل دیدن فیلم های جنایی، ترسناک و یا دارای مزمون های خشن بوده ام اما در دنیای واقعی، همه چیز فرق میکند. انگار به خوبی می توانم دنیاهایم را از هم تمییز دهم. راستش این روزها با وجود آنکه برای من، روزهایی بی دغدغه یا بهتر بگویم کم دغدغه است (این نکته از قلم نیفتد که من هم، کاملا به مشکلات واکسینه هستم:) )، دلم از درد و رنج هایی که گوشه و کنار دنیا اتفاق می افتد میگیرد. یعنی قلبم فشرده میشود. درست مثل وقتی که میفهمی معشوق را برای همیشه از دست داده ایی. انگار، مهر و عطوفت، جایی روی این کره خاکی، خودش را برای همیشه گم و گور میکند. انگار که ما دیگر لیاقت پاکی قلب نداریم و از ما قهر کرده است.

باشد روزی که لبخند، از لب هیچکس دور نباشد.


  • هلیا استاد

او با دوچرخه آمد

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ق.ظ



خیال می‌کردم رفته‌ایی. یعنی همان روزی که گوشی تلفن را برداشتم و هر چه بد و بی‌راه داشتم توی گوش‌ات فریاد زدم گمان کردم مرا به فراموشی سپرده‌ایی. مرا در لا‌به‌لای گذشته‌ات پنهان کرده‌ایی. اما اشتباه می‌کردم. مثل همیشه این تو بودی که شرط بر سر عاقبت داستان را بدون تلاش برده بودی. خب شاید حق‌ات بود چون شبیه هیچ‌کس نیستی. تو، پاییز نمی‌روی. رفته‌هایت را برای پاییز نمی‌گذاری. بهار می‌روی، تابستان می‌روی، زمستان می‌روی! همه وقت می‌روی جز پاییز. چون تو شبیه هیچ‌کس نیستی.


عکس از هاجر رمضانی

  • هلیا استاد

بهشت از را می‌رسد

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ ق.ظ
اردیبهشت را قاصدک‌های رقصان در باد، نوید می‌دهند. درست مانند لحظه‌ایی که با فشار به شاخه نیمه‌جان قاصدکی می‌دمی تا حس و حال اردیبهشت را برای خودت بسازی، نسیم هم برایمان اردیبهشت را در گوشمان زمزمه می‌کند. چه کسی‌ست که قاصدهای بهاری کوچک را دوست نداشته باشد؟ و یا اردیبهشتی که حتی اگر با بوی نارنج مخلوط نباشد را؟ حتی اگر غم عالم را به دوش بکشی، بهار با اردیبهشتش جلوه می‌یابد. و تو را، و حتی جمعه‌ی تو را مملو از آرامش می‌کند.
  • هلیا استاد