کاکتوس و من

کلاس های ساعت ٣

يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ب.ظ

خوابِ قیلوله یِ نشسته سر کلاس رو تجربه نکرده بودم که به لطف ٢٣ سالگی تجربه شد!

کهولت سن رو دارم با تک تک سلولای بدنم لمس میکنم، کجاست اون همه انرژی؟! :)) خوابم میاد آقا جان چرا درس میدی؟ چرا آروم حرف میزنی؟ چرا تن صدات یکنواخت عه؟ 

  • هلیا استاد

نظرات (۶)

وااای یاد کلاس مدیریت کارگاهیم افتادم. از 8 صبح دانشگاه بودیم و این کلاس آخری 2 شروع می‌شد تا 5:30، چون همه می‌خواستن بخوابن همیشه دو ردیف جلو خالی بود و ما مجبور بودیم در رودوف (بر وزن صفوف) مقدم بشینیم. تمام انرژیم صرف این می‌شد که گردنم نیفته رو شونم و چشام باز بمونه. 
پاسخ:
واییی بلوط :)) فکر کنم من فقط تجربه نکرده بودم. 
اوه اوه کارگاه ٢ ظهر، بیشتر شبیه شکنجه گاه بوده بنظرم. ٢ساعت و نیم :))
لعنتی، خودشون خوابشون نمیاد اخه؟
والا هلیا من که ازت کوچیکترم هم خوابم میگیره سر کلاس...اونم فیزیک :دی
پاسخ:
فکر کنم شماها به خواب ظهر عادت دارین برای همینه. چون من اصلا عادت ندارم :)) خوابالو 
ما ک دبیرستانی بودیمم خوابمون میگرف
ربطی ب پیری نداره فک کنم :دی
پاسخ:
نیگ کامنت قبلی رو هم همین جواب دادم. 
فک کنم قضیه من مدلم چون زود خوابیدن و زود بیدار شدن اینو گفتم
ولی در کل جوونیه و انرژیش :)
  • فـاطـمـه نظری
  • ربطی به سن نداره ها :)))
    من سر کلاسای دبیرستانمم میخوابیدم :)

    پاسخ:
    نه خب من اصلا از ساعت ٦صب تا ١٠ شب خواب ندارم. واس من احتمالا صدق میکنه ولی جونا دیرتر خسته میشن اصولا :)))
    آره دقیقا عادت دارم
    مروّت ندارن دیگه...
    و در جواب سوالاش همه فقط یه آوای اِمم... تولید می‌کردن و گردنو ازین شونه به اون شونه می‌دادن :))
    پاسخ:
    :))) کاملا قابل تصورههه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی