عشق در زمان دفاع
لیسانس را گرفتم! پایان نامه را دفاع کردم! کارشناسی هم تمام شد!
با تمام شیرینیهایش، تمام اتفاقات خوب و بدش، تمام سختیهای این ٤ سالی که برایم بیش از ١٤ سال گذشت و اتفاقاتی را تجربه کردم که کمتر کسی در ١٠ سال از زندگی ش میچشد! چه خوب و چه بد. همه و همهش را شاکرم. اول خدا را و سپس تک تک افرادی که برای ایستادنم، روی پا ایستادنم خون دل خوردند.
اخلاق بدی که دارم، شبها باید استراحتم تکمیل شود. یعنی خواب شبانه ٨ ساعته، که صبحها کار را به آن اضافه کنیم و در روزهای ٦ماه اخیر پایان نامه را، عملا وقتی برای رسیدگی به وبلاگ نبود. جملات زیادی در سرم میچرخید برای گفتن، برای ابراز و حتی درددل گفتن، اما اگر فقط هر روز نیم ساعت بیشتر زمان داشتم، شاید باز هم نمینوشتم!! چون تنبلتر ازین حرفها هستم که از خواب شبانهم بزنم! حتی برای نوشتن. و احتمالا نیم ساعت بیشتر میخوابیدم.
این پست هم مستقیما تقدیم میشود به مجید و مهدیس بابت پیگیریشان از نبودم و همچنین همه عزیزانی که نبودم برایشان حس شده بود.