کاکتوس و من

من او شدم یا او من؟

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ب.ظ
در بین جمعی در حال حرف زدن بودم، خیلی اتفاقی نظرم به خودم و حرکات و سخن گفتنم جلب شد.
داشتم شبیه او حرف میزدم، شبیه او فکر میکردم، شبیه او دست هایم را تکان میدادم و اشاره میکردم، حتی شبیه او می خندیدم. 
تقریبا نصفه نیمه حرفم را تمام کردم و به پشتی صندلی تکیه دادم. شروع کردم به بررسی دقیق رفتارهای او و زیر نظر گرفتنش، حرف زدنش در میان جمع و...
عجیب بود! داشتم خودم را با همان ظرافت های دخترانه می دیدم در او! یعنی امکان داشت یک آدم سرسخت و پایبند به خودش هم این قدر تاثیر بگیرد؟

"او" های زندگیتان را درست برگزینید! دوست، همراه، هم مسیر، هم صحبت، همسر. اینان همه "او" ها می توانند باشند.
چه بخواهید و چه نه، آخرش می شوید مخلوطی از همدیگر!
  • هلیا استاد

نظرات (۲)

  • خانوم زرافه
  • دقیقا .. من و همسرم هم کلی شبیه هم شدیم !!!
    پاسخ:
    :) عجیب هم اینجاست در عین دردناکی لذت بخشه
  • دختر دی ماهی
  • باز هم یک متن زیبای دیگ.
    آفرین.
    شما بیشتر دنبال موضوع می گردی و چیزی رو مینویسی یا نه یک جورایی روز نوشت داری ؟ منم مینویسم بعضی وقتها. شاید یک روز وبلاگ بزنم.

    برای پیام اون جا هم منم مدرسه ام امام حسین بود. تهران درس میخونم منطقه 18.به زور چادر سرمون میکردن، خوشم نمیومد از جو و مسخره بازیهاش. از ریاکاری ها و مخفی کاری هایی که زیر چادر پنهان بود. اونم تو این دوره زمونه
    شما هم یکم از خودت بگو، بچه کجایی کدوم مدرسه ؟؟
    پاسخ:
    من هم تو یک مدرسه مذهبی تو مشهد درس خوندم. 
    بعضی موضوعات روزنوشت و اتفاقایی هست که برای خودم افتاده و بعضی ها دلم میخواد اتفاق بیفته. شاید هم کاملا خیال پردازی باشن. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی