کاکتوس و من

مادر بزرگ جان ما

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ

مادربزرگ ها را همه دوست دارند. حتی مادربزرگ های بقیه را هم. 

حتی حتی مهری خانوم کارگرمان هم عاشق مادربزرگ من است. البته از کودکی مامانجونی صدایش میزدم. یکشنبه ها که مهری خانوم می آید، اول صبح آرام و بدون جلب توجه از مادر می پرسد: 'امروز مادرت نمی آید اینجا؟' انگار او هم به وجود مامانجونی توی خانه وابسته شده! آخر روزهایی که پیش ماست مهری خانوم حداقل ١ ساعت دیرتر می رود. بعد از تمیزکاری خانه و خستگی بجای فرار کردن به سمت خانه اش می نشیند کنار مامانجونی. باهم قلیان چاق می کنند و مامان هم برایشان میوه می گذارد و چای و تخمه و آجیل. سه تایی چنان غرق صحبت می شوند که گویی دوست قدیمی اند. 

جدا از مهری خانوم من هم کم کمک دارم به وجود مامانجونی توی خانه وابسته می شوم. :)

  • هلیا استاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی